باسمه تعالي
دخترم بوي نفت مي د هد!!
روز اول مهر وقتي دخترم از مدرسه به خانه آمد احساس كردم امروز بوي خاصي مي دهد .توجه نكردم و با خودم گفتم حتما خيالاتي شده ام .روز دوم مهر هم همين طور شد .چند روز اين وضعيت ادامه پيدا كرد تا مجبور شدم علت را بررسي كنم .همه موارد مشكوكي راكه به نظرم ميرسيد تا شايد به خاطر آن باشد جستجو كردم .فايده اي نداشت. بالاخره تصميم گرفتم علت را در مدرسه جويا شوم . يك روز صبح همراه دخترم به مدرسه رفتم .كلاس درسي او را پيدا كردم .هنوز از بچه ها كسي وارد مدرسه نشده بود .خانم سالمندي داشت كلاسها را نظافت مي كرد . فضا وحيات مدرسه را تماشا كردم وبعد كم كم وارد كلاس شدم .
بوي نفت همه ي فضاي كلاس را پر كرده بود . كلاس خيلي تاريك بود . تنها لامپ كلاس را روشن كردم ونگاهي به وضع ظاهري آن انداختم . يك لحظه با خود فكر كردم شايد در يكي از نقاط محروم كشورهستم واين مدرسه ، مدرسه دولتي در شهر يزد نيست . به طرف خانم خد متگزار رفتم . دليل وضعيت نامناسب كلاس را جويا شدم . اوبا لهجه يزدي گفت : خانم ،خدا بابات را بيامرزد . تازه امسال خيلي از پارسال بهتر شده .گفتم :چه طور ؟ گفت :قبلا خيلي فضاي مدرسه كم بود و جا براي بچه هاي آمادگي نداشتيم .امسال توانستيم انباري مدرسه را خالي كنيم وجاي آمادگيها هم درست شد .
كم كم متوجه شدم كلاس آمادگي ها ي امسال ، انباري نفت سال قبل بوده وبا عنايت مدير ومسوولان آموزش و پرورش تبديل به كلاس شده است . در عين حال كه جواب سوال خود را يافته بودم وعلت اين كه چرا دخترم بوي نفت ميداده را پيدا كرده بودم احساس مي كردم اين وضعيت شايسته فرزند من كه هم خودم و هم همسرم فرهنگي هستيم نيست .تصميم گرفتم دخترم را از اين مدرسه ببرم جايي ديگر كه وضعيتي بهتر دارد ثبت نام كنم .چون در مطبوعات و تلويزيون ورسانه ها شنيده بودم كه استان يزد دوازده سال است كه رتبه اول كنكور را مي آورد وفرزند من در وضعي كه اين مدرسه دارد نمي تواند با ساير بچه هاي يزدي رقابت كند .به دخترم كه كنارم ايستاده بود و از سرما مي لرزيد گفتم داخل كلاس خودش برود تا بقيه بچه ها هم بيايند . گفت :مامان همين جا كنار حيات بهتر از داخل كلاس است .گفتم :چرا ؟گفت:بخاري كلاس ما خراب است و خديج خانم (خدمتگزار ) نمي تواند آنرا روشن كند .كلاس خيلي سرد است .
دوباره به كلاس آمادگي برگشتم .هواي كلاس با هواي داخل يخچال رقابت مي كرد .به اين مدرسه محروم و كلاسهاي بي روح آن فكر مي كردم كه چند دختر با صورتهايي سرخ شده از سرما وارد كلاس شدند . حالا ديگر دختر من هم آمد وسر جاي خود روي نيمكت نشست .با نگاه معصومانه اش مرا ندا ميداد كه : مامان مرا با خود به خانه ببر .دستهاي كوچكش را به هم مي ماليد و گاهي هم دست در جيب خود مي برد .سه تا از بچه ها در ميز آخر با هم سرود جمهوري اسلامي را تمرين مي كردند . ((سرزد از افق مهر خاوران ...)) .در حالي كه قطره هاي اشك از ديدگانم جاري شده بود با فضاي بسيار سرد كلاس وقلبهاي گرم بچه ها خداحافظي كردم .آنروز هم دخترم را در آن هواي سرد و بوي تند نفت رها كردم و به مدرسه ي محل كارم رفتم .
در بين راه به مدارس طبقاتي وغير انتفاعي اي فكر مي كردم كه دانش آموزانشان در مدرسه مي توانند قفس ميمون وساير حيوانات را ببينند و از نزديك درس علوم فراگيرند اما دختر من وفقيراني مثل من بايد در قفس سرد و بي روح كلاسي كه بوي نفتش فضا را پر ميكند زنداني و اسير باشند .خدايا تو ميداني من توان پرداخت پولهاي آن چناني به مدارس آن چناني ندارم ودخترم را از اين مدرسه نخواهم برد، اما آيا آنان كه امروز افتخار دارند دوازده سال است رتبه ي اول مي آورند هيچوقت سري به مدرسه اي كه فرزند من وامثال من درآن درس مي خواند ميزنند ؟اصلا خبر از وجود چنين فضاهايي در بدنه آموزش و پرورش دارند ؟
راستي شما خواننده عزيز از وجود عدالت در اين نوع آموزش و پرورش اثري مي بينيد ؟
با تشكر .س .د . آموزگار شاغل در يز د

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا